اصول گشتالت از درک بزرگتری از ادراک انسان سرچشمه میگیرد، این اصول بر این اساس است که چگونه انسانها الگوها را تشخیص میدهند و پیچیدگی را ساده میکنند.
با به کارگیری اصول گشتالت در طرح ها، بازاریابان (یا هر حرفه ای در این زمینه) میتوانند ارتباطات بصری قابل فهمی را ایجاد کنند. به عبارت دیگر، این اصول میتواند به شما کمک کند واقعاً با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنید.
بنابراین، بیایید درباره این جنبش آلمانی بیشتر بیاموزیم، از جمله اینکه چگونه میتوانید اصول ادراک گشتالت را در طرحهای خود به کار ببرید تا اطلاعات بهتری را منتقل کنید، خوانندگان را درگیر کنید و نتیجه بگیرید.
گشتالت چیست؟
گشتالت یک فلسفه آلمانی است که معتقد است کل هر چیزی بزرگتر از مجموع اجزای آن است. این جنبش در اوایل قرن بیستم در اتریش و آلمان آغاز شد، زمانی که روانشناسان به دنبال راهی برای درک بهتر ادراک انسان بودند. در حالی که روانشناسی گشتالت امروزه در عمل باقی مانده است، یکی از ماندگارترین تأثیرات این جنبش در واقع در حوزه طراحی است.
اصطلاح گشتالت در انگلیسی ترجمه تحت اللفظی ندارد، اما بیشتر به کلماتی مانند شکل و الگو ترجمه میشود.
یکی از اولین کاربردهای اصول گشتالت که برای درک رفتار انسان مورد استفاده قرار میگیرد، پدیده فی (Phi) است، یک توهم بصری که در آن اجسام ثابت میتوانند بهعنوان متحرک درک شوند.
اصول گشتالت چگونه در زندگی روزمره استفاده میشود؟
با توجه به گستردگی جنبش گشتالت، ده ها اصل مرتبط وجود دارد که در بسیاری از زمینهها استفاده میشود. اما در اینجا چند مثال سریع از نحوه اعمال اصول گشتالت در زندگی روزمره آورده شده است:
- خواندن: تمرین خواندن شاید بهترین راه برای درک فلسفه گشتالت در عدم توانایی جدا کردن کل از اجزای منفرد باشد. همانطور که اکنون این را میخوانید، مغز شما هر کلمه را دارای معنای خاص خود تفسیر میکند، سپس بسته به نحوه قرارگیری هر کلمه بر معنای جمله تأثیر میگذارد.
- نقشهها: وقتی مقصدی را در نقشههای گوگل تایپ میکنید، معمولاً چندین مسیر ظاهر میشوند و برنامه کارآمدترین مسیر را برجسته میکند. حتی اگر نقشه خود حاوی مقدار زیادی اطلاعات بصری به شکل جادهها و نشانگرهای نام باشد، چشم طبیعتاً مسیرهای مشخص شده را دنبال میکند. این اصل تداوم گشتالت را نشان میدهد.
- درک دیگران: اگر وارد یک رستوران یا کافه شوید و چند نفر را ببینید که در نزدیکی یکدیگر نشستهاند، احتمالاً تصور میکنید که آنها بخشی از یک گروه هستند حتی اگر چیز دیگری در مورد آنها نمیدانید. این نمونه ای از اصل نزدیکی گشتالت است.
گشتالت چگونه در طراحی استفاده میشود؟
از آنجایی که این حرکت از درک نحوه پردازش اطلاعات بصری توسط مغز انسان ناشی میشود، شاید تعجب آور نباشد که اصول گشتالت در دنیای طراحی به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. از طراحی گرافیکی گرفته تا تجربه کاربری، طراحی محصول و موارد دیگر، می توانید این اصول را در بازی ببینید.
طراحان از همه راه ها از این اصول استفاده میکنند تا اطمینان حاصل کنند که مخاطبان آنها قادر به درک و استفاده از شی یا محصول در دست با کمترین تلاش ممکن هستند.
10 اصل گشتالت چیست؟
وقتی صحبت از طراحی به میان میآید، 10 اصل مرتبط با جنبش گشتالت وجود دارد که میتواند به شما کمک کند تا اطمینان حاصل کنید که مخاطب کار شما را آنطور که میخواهید درک میکند. شایان ذکر است، برخی از این اصول بهجای اینکه روشهای خاصی برای درک ادراک انسان باشند، به طور کلی با جنبش مرتبط هستند:
- شیء سازی
- چندثباتی
- تغییر ناپذیری
- پرگنانز
- نزدیکی
- بسته
- شباهت
- تداوم
- تقارن
- تجربه گذشته
بیایید نگاهی دقیقتر به هر یک بیندازیم…
اصل شیء سازی (Reification)
شیءسازی به این اشاره دارد که چگونه ذهن، اغلب اطلاعات بصری بیشتری را نسبت به آنچه که به معنای واقعی کلمه میبیند درک میکند. این اغلب زمانی عملی میشود که شکلهای ضمنی مانند موارد زیر را می بینیم.
در شکل سوم، مغز شما مثلثی را در جایی که به معنای واقعی کلمه وجود ندارد درک میکند: دایره های Pac-Man مانند مغز شما را فریب میدهند تا یک مثلث را درک کند.
هنگامی که شما فعالانه در تلاش برای ایجاد شکلی مانند این نیستید – همانطور که بسیاری از طراحان هنگام ایجاد لوگو و سایر تصاویر برند انجام میدهند – مهم است که در مورد شیء سازی فکر کنید تا اطمینان حاصل کنید که طرح های شما برای تفسیر ناخواسته باز نیستند.
چندثباتی (Multi-stability / Figure-Ground)
اصل چندثباتی به تمایل مغز برای جابهجایی بین تجربیات ادراکی با ورودیهای مبهم اشاره دارد. در زبان انگلیسی ساده، مغز می تواند بین برداشت های مختلف از یک تصویر به جلو و عقب برگردد.
اثر هنرمند M.C. اشر نمونه بارز این موضوع است، از جمله یکی از پرتکرارترین آثار او، چاپ سنگی «نسبیت» که در تصویر زیر دیده میشود.
تغییر ناپذیری (Invariance)
اصل تغییر ناپذیری در فلسفه گشتالت این واقعیت را توصیف میکند که ذهن میتواند اشیاء خاصی را مستقل از عوامل دیگر مانند چرخش، مقیاس یا اعوجاج تشخیص دهد. در متصویر پایین، مغز بدون توجه به اینکه چگونه تغییر کرده است، تلاش میکند تا همان شکل مکعب را در سمت چپ ببیند.
پراگنانز (Symmetry and Order /Pragnanz)
پراگنانز که به عنوان قانون گشتالت خوب نیز شناخته میشود، میگوید که انسانها تجربیاتی را ترجیح میدهند که ساده و منظم باشند و وقتی با پیچیدگی درک شده مواجه شوند، مغز آنها را ساده میکند. به عنوان مثال، این میتواند به این معنی باشد که از شیء سازی برای دیدن اشکال ضمنی که وجود ندارند استفاده میکنیم، در نتیجه نظم و سادگی را به آنچه میبینیم ایجاد میکنیم.
نمونه خوبی از Pragnanz در عمل، تصویر نمادین حلقه های المپیک است که در تصویر زیر مشاهده میشود. مغز به جای دیدن یک سری از نیم دایرهها، حلقه های به هم پیوسته را درک میکند که روح رقابت بین المللی ورزشی را به تصویر میکشد.
نزدیکی (Emergence /Proximity)
ما به طور طبیعی اشیایی را که در نزدیکی یکدیگر قرار دارند به عنوان یک گروه به جای اینکه آنها را به عنوان یک فرد ببینیم، درک میکنیم. حتی در غیاب سایر عوامل متحد کننده، ما تمایل داریم اشیاء را در صورت نزدیکی به یکدیگر مرتبط بدانیم.
تصویر زیر مثال خوبی است. دو گروه از شکلها نسبت به مثلثها و دایرههای هر دو گروه نزدیکتر به نظر میرسند. اصل مجاورت شباهت بین اشکال را در این مثال نادیده میگیرد.
بسته (Closure)
مشابه با شیء سازی، اصل گشتالت بسته، روشی را توصیف میکند که مغز یک شی ناقص را به عنوان یک جسم کامل درک میکند. نمونه کامل این موضوع در زندگی واقعی، لوگوی IBM است که به معنای واقعی کلمه یک سری خطوط است اما در مغز ما به حروف نام شرکت تبدیل میشود.
شباهت (Similarity)
تشابه توانایی مغز را برای درک اقلام یا اشیاء مرتبط با یکدیگر توصیف میکند، در صورتی که ویژگیهای خاصی از جمله شکل، رنگ یا الگوی مشترک داشته باشند. هنگام ایجاد یک طرح، مهم است که هم شباهت و هم نزدیکی را درک کنید زیرا راههایی وجود دارد که این اصول میتوانند علیه یکدیگر کار کنند.
برای مثال، اگر نیمی از اشکال قرمز در تصویر زیر دورتر باشند، بیننده ممکن است نیمی دیگر را متعلق به گروهی با اشکال آبی بداند. اما اگر قصد شما این بود که شکلها را بر اساس شباهت رنگی گروه بندی کنید، این تعبیر اشتباهی بود!
تداوم (Continuity)
قانون تداوم گشتالت فرض میکند که مغز مسیری را دنبال میکند که تحت اللفظی یا ضمنی اشیایی است که میبیند. این اصل همچنین به توضیح اینکه چرا هنگام تماشای فیلم به جای عکسهای فردی، تصاویر متحرک می بینیم کمک میکند. مغز ما به ما کمک میکند تا مسیر ضمنی را ادامه دهیم، مانند مثال زیر. حتی اگر در واقعیت، تصویر مجموعهای از دایرههای متفاوت را نشان دهد، مغز ما آن را به عنوان یک مسیر درک میکند.
تقارن (Symmetry)
اصل تقارن نظریه گشتالت به این معنا نیست که همه چیز باید یکسان باشد. در عوض، به تمایل مغز برای درک عناصر متقارن به عنوان متصل به هم اشاره دارد، حتی اگر اینطور نباشند. شباهتهای دیگر بین اجسام متقارن باعث میشود مغز آنها را به صورت گروهی درک کند.
پوستر زیر مثال خوبی است: اگرچه دو شکل متفاوت هستند، چرخ دوچرخه و روکش منهول به عنوان یک شی ظاهر میشوند.
تجربه گذشته (Past experience)
قانون تجربه گذشته یکی از سختترین قانونها برای پیشبینی است، زیرا هر فردی از پسزمینههای ذهنی متفاوتی میآید و تجربیات منحصربهفرد خود را دارد. اما برخی از ویژگیهای مشترک وجود دارد که میتوانید از آنها برای اطمینان از اینکه کار طراحی بصری شما به خوبی درک شده است استفاده کنید.
یک مثال خوب از این ترکیب دایره های قرمز، زرد و سبز است. به خودی خود بی معنی به نظر میرسند، اما شما این ترکیب را به عنوان چراغ راهنمایی بهتر میشناسید.
سخن پایانی
استفاده از اصول گشتالت در طرحهای شما به ساده سازی محتوای شما برای خوانندگان کمک میکند. اصول گشتالت را درک کنید و آنها را در ارتباطات بصری خود به کار ببرید. برای این مهم شما نیازی به مدرک طراحی گرافیک ندارید! تنها چیزی که واقعاً لازم دارید فکر کردن به این نکته است که مغز انسان، از جمله مغزی که در حال حاضر برای خواندن این محتوا از آن استفاده میکنید، چگونه اطلاعات را درک و جذب میکند. به عبارت دیگر، مخاطب خود باشید. انطباق این طرز فکر در هنگام ایجاد ارتباطات به شما کمک میکند تا محتوای خود را ساده کنید و هدف خود را به مقصد هدایت کنید.
مطالبی که می تواند برای شما مفید باشد :
نظریه گشتالت و هنر |